عرش بر دوش غدیر
در روز غدیر ، عقل اول
آن مظهر حق ، نبى مرسل
چون عرش تو را کشید بر دوش
آنگاه گشود لعل خاموش
فرمود که این خجسته منظر
بر خلق پس از من است رهبر
بر دامن او هر آن که زد دست
چون ذره به آفتاب پیوست
**************************
تنها در غدیر !!
دشت غوغا بود ، غوغا بود ، غوغا در غدیر
موج مى زد سیل مردم مثل دریا در غدیر
در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مى خورد فردا در غدیر
اى فراموشان باطل سر به پایین افکنید
چون پیغمبر دست حق را برد بالا در غدیر
حیف اما کاروان منزل به منزل مى گذشت
کاروان مى رفت و حق مى ماند تنها در غدیر !!
" علیرضا سپاهى لائین "
**************************
چراغانى صحراى غدیر
گفت برخیز که از یار سفیر آمده است
به چراغانى صحراى غدیر آمده است
موج یک حادثه در جان غدیر است امروز
و على چهره تابان غدیر است امروز
بیعت شیشه اى و آهن پیمان شکنى
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى !
پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند
موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز
و على چهره تابان غدیر است هنوز
" ناصر شعار ابوذرى "
منبع: www.emam8.com
طبقه بندی: چند شعر در مورد عید غدیر خم، چند شعر در مورد عید غدیر، شعر در مورد غدیر، داستان غدیرخم، سرود غدیرخم، شعر غدیرخم