خدا فرمود خلق نکردم مگر برای عبادت! در ضمن میدانست که چه کسانی عبادت نخواهند کرد. پس چرا آفرید؟
اگر غیر از این بود، جای تردید و شبهه بود. چرا که معنایش این میشد که خدا نمیدانست چه میشود، آفرید تا بداند چه میشود؟ یا نمیدانست که چه کسی چه خواهد کرد و چه خواهد شد، پس آفرید تا بداند که چه خواهد کرد و چه خواهد شد؟ و اینها همه [العیاذ بالله] حمل نادانی بر خداوند علیم و منان است. اگر چنین نباشد (خدا عالم نباشد)، خدا هم میشود مثل مخلوقاتش و علمش مسبوق به جهل میگردد.
الف - «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (الذاریات، 56) - و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند.
بدیهی است وقتی انسان از نگاه بنده و مخلوق نیازمند و فقیر به ظاهر این آیه مینگرد، این سؤال برایش پیش میآید که چرا؟ مگر خدا نیازمند به عبادت جن و انس است و با این عبادت چیزی به او اضافه میشود؟
این نگاه به خالق، عین نگاه مخلوق به مخلوق است. چرا که ما انسانها معمولاً هر کاری میکنیم، به خاطر حصول نتیجهای است که به آن نیازمندیم. در واقع ناقص، محتاج و فقیریم و بالتبع کاری میکنیم که نقصی در ما مرتفع شده و گامی به سوی کمال برداریم. که آن هم بالتبعِ عشق فطری به کمال (خداوند) صورت میپذیرد.
اما، ما فقیریم، خدا که غنی و بینیاز است و هر کس را به هر شکلی که بخواهد خلق میکند و از بین میبرد و این برای کار سختی نیست، لذا معلوم میشود که به مخلوقش و عبادت او هیچ نیازی ندارد؟ چنان چه فرمود:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ * إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ * وَمَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ» (فاطر، 15 تا 17)
ترجمه: اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بىنیاز ستوده است * و اگر بخواهد شما را مىبرد و خلقى نو [بر سر کار] مىآورد * و این [امر] براى خدا دشوار نیست.
اینها سؤالات و شبهات ذهنی همه به خاطر آن است که معمولاً اذهان معنای درست و صحیحی از «عبادت» و مفهوم ژرف آن درک ننمودهاند و گمان میکنند که عبادت یعنی انجام دستوراتی چون: نماز، روزه، حج، جهاد و ... . در حالی که اینها همه از مصادیق و مظاهر عبادت است و روح عبادت عبارت است از «تعلق و وابستگی» که در فارسی به آن «بندگی» میگوییم.
انسان چون ذاتاً نیازمند، ناقص و فقیر است (همه مخلوقات چنیناند و هستی و کمال محض فقط ذات باریتعالی است)، با عقل و فطرت خود مییابد که «متعلق و وابسته به غیر است». این «غیر»ی که انسان خود را متعلق، وابسته و بندهی او میداند، میشود «إله، معبود و معشوق» انسان. و آدمی معشوق را که کمال است، هدف گرفته، عاشقش میشود و به سوی او میرود. خواه معشوق حقیقی «الله» را شناخته باشد و خواه إله کاذبی را معشوق حیقیقی فرض کرده و همه محبتش را به او اختصاص داده باشد:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّله ...» (البقره، 165)
ترجمه: و برخی از انسانها، همانندهایی برای خدا بر می گزییند، آنها را دوست دارند مانند دوست داشتن خدا، و کسانی که ایمان آوردهاند، شدت (اوج) محبتشان الله است.
لذا خداوند متعال نبی درونی (عقل) و نبی بیرونی (انبیاء) را با وحی گسیل داشته تا به انسان متذکر گردند که هیچ مخلوقی إله نیست و اساساً الهی نیست به غیر از الله جل جلاله. «لا إله الا الله» و نباید خودت را به هیچ چیزی متعلق، وابسته و عاشق نمایی به جز من، تا به رشد رسی.
پس، «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»، یعنی خلق نکردم تا دیگری را هدف قرار داده، آن یا او را کمال فرض نموده، متعلق و وابسته به او شود، او را محبوب و معشوق حقیقی بداند و به سوی او برود و هلاک گردد؛ بلکه خلق آفریدم تا من را بندگی کند و به سوی من آید. و نیل به کمالش مستلزم حرکت به سوی این هدف است.
خلقت، تجلی ذات مقدس باریتعالی است نه نیاز او به نتیجه خلقت. حیات، علم، قدرت، زیبایی، اراده، حکمت ... و مشیّتش تجلی میکند و مخلوقات پدید میآیند.
ب – در مورد علم خدا و سؤالات و شبهاتی پیرامون «اگر خدا می دانست، پس چرا ...» باید به چند نکته مهم دقت شود: اول آن که علم خدا (العیاذ بالله) مسبوق به جهل نیست، که چیزی را نداند، سپس کاری کند تا بداند. دوم آن که علم و دانستن مانعی برای تحقق آن نیست. اگر به معانی «علم، عالم و معلوم» دقت شود، بیشترِ این سؤالات مرتفع میگردد. علم، آگاهی است، عالم دارندهی علم و آگاهی است و معلوم، تحقق علم و آگاهی در عالَمِ واقع است.
انسان نیز ابتدا نمیداند، بعد آگاه و عالم میشود و سپس حرکت میکند تا علم خود را در عالَمِ واقع (بیرون) محقق و متجلی نماید. و البته جهل به خدا راه ندارد و او منزه (سبحان) از نقص و نیستی میباشد، لذا علمش مسبوق به جهل نیست و تجلی یافته و در عالم واقع محقق میگردد.
علم خدا محدود به وجود ملائک، یا آسمانها و زمین نیست که بگوییم تجلی و تحققش همین کائنات هستند. هم چنین فقط محدود و مختص به نتیجه کار نیست که بگوییم میداند چه کسی به بهشت میرود یا به جهنم. بلکه علم دارد که انسان را چگونه آفریده است؟ علم دارد که به او عقل، اراده و اختیار هم داده است. علم دارد که انبیا و هادیان درونی و بیرونی نیز برایش فرستاده است، علم دارد که امکانات استفاده بهینه از نعمات را هم داده است ... و نیز علم دارد که او از عقل، فطرت، نبی، کتاب، هادی، اختیار، اراده، امکانات و نعمات خود چگونه استفاده خواهد کرد. و این علم باید در عالم بیرون نیز محقق [معلوم] گردد.
از این بود، جای تردید و شبهه بود. چرا که معنایش این میشد که خدا نمیدانست چه میشود، آفرید تا بداند چه میشود؟ یا نمیدانست که چه کسی چه خواهد کرد و چه خواهد شد، پس آفرید تا بداند که چه خواهد کرد و چه خواهد شد؟ و اینها همه [العیاذ بالله] حمل نادانی بر خداوند علیم و منان است. اگر چنین نباشد (خدا عالم نباشد)، خدا هم میشود مثل مخلوقاتش و علمش مسبوق به جهل میگردد.
الف - «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (الذاریات، 56) - و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند.
بدیهی است وقتی انسان از نگاه بنده و مخلوق نیازمند و فقیر به ظاهر این آیه مینگرد، این سؤال برایش پیش میآید که چرا؟ مگر خدا نیازمند به عبادت جن و انس است و با این عبادت چیزی به او اضافه میشود؟
این نگاه به خالق، عین نگاه مخلوق به مخلوق است. چرا که ما انسانها معمولاً هر کاری میکنیم، به خاطر حصول نتیجهای است که به آن نیازمندیم. در واقع ناقص، محتاج و فقیریم و بالتبع کاری میکنیم که نقصی در ما مرتفع شده و گامی به سوی کمال برداریم. که آن هم بالتبعِ عشق فطری به کمال (خداوند) صورت میپذیرد.
اما، ما فقیریم، خدا که غنی و بینیاز است و هر کس را به هر شکلی که بخواهد خلق میکند و از بین میبرد و این برای کار سختی نیست، لذا معلوم میشود که به مخلوقش و عبادت او هیچ نیازی ندارد؟ چنان چه فرمود:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ * إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ * وَمَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ» (فاطر، 15 تا 17)
ترجمه: اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بىنیاز ستوده است * و اگر بخواهد شما را مىبرد و خلقى نو [بر سر کار] مىآورد * و این [امر] براى خدا دشوار نیست.
اینها سؤالات و شبهات ذهنی همه به خاطر آن است که معمولاً اذهان معنای درست و صحیحی از «عبادت» و مفهوم ژرف آن درک ننمودهاند و گمان میکنند که عبادت یعنی انجام دستوراتی چون: نماز، روزه، حج، جهاد و ... . در حالی که اینها همه از مصادیق و مظاهر عبادت است و روح عبادت عبارت است از «تعلق و وابستگی» که در فارسی به آن «بندگی» میگوییم.
انسان چون ذاتاً نیازمند، ناقص و فقیر است (همه مخلوقات چنیناند و هستی و کمال محض فقط ذات باریتعالی است)، با عقل و فطرت خود مییابد که «متعلق و وابسته به غیر است». این «غیر»ی که انسان خود را متعلق، وابسته و بندهی او میداند، میشود «إله، معبود و معشوق» انسان. و آدمی معشوق را که کمال است، هدف گرفته، عاشقش میشود و به سوی او میرود. خواه معشوق حقیقی «الله» را شناخته باشد و خواه إله کاذبی را معشوق حیقیقی فرض کرده و همه محبتش را به او اختصاص داده باشد:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّله ...» (البقره، 165)
ترجمه: و برخی از انسانها، همانندهایی برای خدا بر می گزییند، آنها را دوست دارند مانند دوست داشتن خدا، و کسانی که ایمان آوردهاند، شدت (اوج) محبتشان الله است.
لذا خداوند متعال نبی درونی (عقل) و نبی بیرونی (انبیاء) را با وحی گسیل داشته تا به انسان متذکر گردند که هیچ مخلوقی إله نیست و اساساً الهی نیست به غیر از الله جل جلاله. «لا إله الا الله» و نباید خودت را به هیچ چیزی متعلق، وابسته و عاشق نمایی به جز من، تا به رشد رسی.
پس، «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»، یعنی خلق نکردم تا دیگری را هدف قرار داده، آن یا او را کمال فرض نموده، متعلق و وابسته به او شود، او را محبوب و معشوق حقیقی بداند و به سوی او برود و هلاک گردد؛ بلکه خلق آفریدم تا من را بندگی کند و به سوی من آید. و نیل به کمالش مستلزم حرکت به سوی این هدف است.
خلقت، تجلی ذات مقدس باریتعالی است نه نیاز او به نتیجه خلقت. حیات، علم، قدرت، زیبایی، اراده، حکمت ... و مشیّتش تجلی میکند و مخلوقات پدید میآیند.
ب – در مورد علم خدا و سؤالات و شبهاتی پیرامون «اگر خدا می دانست، پس چرا ...» باید به چند نکته مهم دقت شود: اول آن که علم خدا (العیاذ بالله) مسبوق به جهل نیست، که چیزی را نداند، سپس کاری کند تا بداند. دوم آن که علم و دانستن مانعی برای تحقق آن نیست. اگر به معانی «علم، عالم و معلوم» دقت شود، بیشترِ این سؤالات مرتفع میگردد. علم، آگاهی است، عالم دارندهی علم و آگاهی است و معلوم، تحقق علم و آگاهی در عالَمِ واقع است.
انسان نیز ابتدا نمیداند، بعد آگاه و عالم میشود و سپس حرکت میکند تا علم خود را در عالَمِ واقع (بیرون) محقق و متجلی نماید. و البته جهل به خدا راه ندارد و او منزه (سبحان) از نقص و نیستی میباشد، لذا علمش مسبوق به جهل نیست و تجلی یافته و در عالم واقع محقق میگردد.
علم خدا محدود به وجود ملائک، یا آسمانها و زمین نیست که بگوییم تجلی و تحققش همین کائنات هستند. هم چنین فقط محدود و مختص به نتیجه کار نیست که بگوییم میداند چه کسی به بهشت میرود یا به جهنم. بلکه علم دارد که انسان را چگونه آفریده است؟ علم دارد که به او عقل، اراده و اختیار هم داده است. علم دارد که انبیا و هادیان درونی و بیرونی نیز برایش فرستاده است، علم دارد که امکانات استفاده بهینه از نعمات را هم داده است ... و نیز علم دارد که او از عقل، فطرت، نبی، کتاب، هادی، اختیار، اراده، امکانات و نعمات خود چگونه استفاده خواهد کرد. و این علم باید در عالم بیرون نیز محقق [معلوم] گردد.
طبقه بندی: هدف خلقت، راز آفرینش، خداوند، خلقت انسان، انسان و عبادت، راز هستی، راز بقا