1ـ حدیث یوم الأنذار
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم براساس آیه:« وانذر عشیرتک الاقربین»(شعراء، 214) مأمور مى شود خویشان خود را به اسلام دعوت کند11 و چون آنان با دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرد مى آیند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پس از مقدماتى که در آن مى کوشد زمینه بیان و تفهیم پیام اصلى را فراهم آورده مى فرماید: «فایّکم یوازرن على هذا الأمر على أن یکون أخى ووصیى وخلیفتى فیکم؟»ودر نقلهایى آمده است: «… خلیفتى من بعدى».12
در آن جمع تنها کسى که، پاسخ مثبت به این فراخوان را فراز مى آورد، على علیه السّلام است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پس از آن پاسخ مثبت مى فرمایند:
ان هذا أخى و وصیّى وخلیفتى فیکم فاسمعوا له وأطیعوا.13
بدین سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آغازین روز دعوت علنى رسالت، ولایت، امامت و پیشوایى على علیه السّلام را رقم مى زند و چنین است که مى گوییم ولایت علوى در ابلاغ و عرضه، همزاد با رسالت نبوى است. آن روز آنان که در آن مجلس گرد آمده بودند این پیام را بروشنى دریافتند و از کلام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پیشوایى على علیه السّلام و لزوم اطاعت از وى را فهمیدند، از این روى برخى به ابوطالب گفتند: «قَدْ أمرک أن تسمع لأبنک وتطیع». امّا در مقابل این پیام صریح، گرانجانى کردند و حق را برنتابیدند و با استکبار از پذیرش حقّ شانه خالى کردند.
این مطلب به طرق گونه گون و با نقلهاى مختلف گزارش شده است به گونه اى که هیچ تردیدى را بر نمى تابد. افزون بر این بیاوریم که ابوجعفر اسکافى معتزلى حدیث را «صحیح» مى دانسته و نیز عالمانى دیگر از جمله: شهاب الدین حفاجى در شرح «الشفاء بتعریف حقوق المصطفى»، قاضى عیاض، و متقى هندى14 که تصحیح ابن جریر طبرى را گزارش کرده است.15 کسان دیگرى نیز بر صحت آن تأکید کرده اند.16
2ـ احادیث وصایت
وصیت براى تداوم راه و حراست از مکتب، سیره هماره رسولان الهى بوده است، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با تصریح به این حقیقت، در موارد متعدّد و مناسبتهاى مختلف، وصایت را براى مولى علیه السّلام رقم زده است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ان لکلّ نبىّ وصیّاً ووارثاً وانّ علیّاً وصیى ووارثى.17
این گونه گفته ها از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم درباره على علیه السّلام بدانسان زیاد بوده است که واژه «وصى» را براى على علیه السّلام چونان وصفى شناخته شده و بدون ابهام قرار داده،و چون واژه «وصى» در گفتارها و سروده ها بکار مى رفت مسلمانان صدر اسلام بى هیچ تردید از آن على علیه السّلام را مى فهمیدند18 و مثلاً جانشینى، خلافت و امامت را؛ گو اینکه بنى امیه بسى کوشیدند تا مگر این عنوان ارجمند را از مولى بزدایند و سخنهاى بسیار برساختند که این تعبیر برساخته است،19 امّا مگر «حق» با ستیزِ حق ستیزان ستردنى است؟
3ـ احادیث منزلت
از جمله شکوهمندترین عناوینى که با آن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از مولى علیه السّلام یاد کرده اند، «همسانى» و «همبرى» مولا علیه السّلام با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. این گونه احادیث در بیان و بنان عالمان و محدثان به پیروى از صریح کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر «احادیث منزلت» شهره است. این جایگاه بلند براى مولا را، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از جمله با عبارتى چون «انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى» رقم زده است. این حقیقت را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بارهاى بار و در میان مردم فراز آورده و بدین گونه «همسانى خود با على» را در پیش دیدها نهاده و به تاریخ سپرده است. از جمله مواردى که این کلام معجز شیم درباره مولا علیه السّلام فراز آمد در نبرد تبوک بوده است.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شرایطى بس سخت و شکننده سپاهى گران را سامان داد و به آهنگ نبرد با رومیان از مدینه بیرون آمد.تبوک دورترین نقطه اى بود که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در طى نبردها بدانجا مسافرت مى کرد. جریان نفاق در آن روزگار در مدینة الرسول شکل گرفته بود و با نهایت کینه توزى و مخفى کارى در اندیشه ضربه زدن بر پیکر جامعه نو پاى اسلامى بود، پیامبر نگران از سفر طولانى و فتنه انگیزى هاى منافقان و کینه توزان، على علیه السّلام را براى حراست از مدینه و به عنوان «سرپرست اهل بیت و گروه مهاجر و …» در مدینه گذاشت. فتنه انگیزان که با وجود على علیه السّلام تمام نقشه هاى خود را نقش بر آب مى دیدند، شایعه اى ساختند و پراکندند، که على علیه السّلام از شدّت گرما و دشوارى راه از همراهى با پیامبر تن زده است. اکنون شیرِ بیشه نبرد و قهرمان بى بدیل صحنه هاى رزم بود که آماج اتهام بود، مولا علیه السّلام به محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شتافت و پرده از توطئه برداشت و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در نهایت صمیمیت و با بیانى نشانگر عظمتِ مولا علیه السّلام در چشم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گفت:
ارجع یا أخى الى مکانک فأن المدینة لا تصلح الاّ بى أو بک، فانت خلیفتى فى اهلى و دار هجرتى وقومى، أما ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ أنّه لا نبىّ بعدى …
رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با صراحت تمام جز منصب نبوت، تمام مناصب خود را براى مولا رقم مى زند و على علیه السّلام را عملاً ادامه دهنده راه و تداوم بخش مسئولیت والاى خودش در زعامت امت و مرجعیت فکرى مردم مى داند. در برخى از نقلها رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم پیش از این جمله صریحاً فرموده:
انه لابدّ من امام وأمیر، فأنا الأمام وانت الأمیر …20
4 ـ احادیث امارت
قرآن با صراحت تمام مؤمنان را به اطاعت از «اولوالأمر» فراخوانده است،21 و پیروى از آنان را همسنگ با اطاعت خداوند و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دانسته است، مصداق «اولوالأمر» چه کسانى هستند؟ آیا سزامند است که جباران ستم پیشه را که بر اریکه قدرت تکیه مى زنند و براى رسیدن به حاکمیت از کشته ها پشته مى سازند، مصداق اولوالأمر بدانیم؟ هرگز! بى گمان اولى الأمر کسانى خواهند بود که پیامبر گونه، خداجوى، حق پرست و عدالت گستر باشند و على علیه السّلام بر اساس نصوص بسیار، نصوص شگفت انگیز، شکوهمند و ارجمند در قلّه این عنوان است. از این فراتر باید بگوییم که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم عنوان «امیرالمؤمنین» را فقط براى على علیه السّلام رقم زد و از نامگذارى هر کسى جز آن بزرگوار با این عنوان نهى کرد.22 این نصوص بسى فراوان است بدانسان که سید جلیل قدوه سالکان و اسوه عابدان، رضى الدین على بن طاووس حلّى در این باب کتابى پرداخت با عنوان «الیقین بأختصاص على علیه السّلام بأمره المؤمنین»؛در این احادیث گاه از آن بزرگوار به «امیرالمؤمنین» و دیگرگاه به «أمیر البررة» و گاه با عنوان «امیر کلّ مؤمن بعد وفاتى» یاد شده است. 23 و این است که امام حسن علیه السّلام در متن عهدنامه شرط مى کند که معاویه نباید با عنوان «امیرالمؤمنین» یاد شود.
5ـ احادیث امامت
«امام» که به لحاظ واژه شناسى، پیشرو، پیشتاز و سرپرست و پیشواى قبیله اى است،24 بى گمان در فرهنگ قرآنى و دینى، پیشوایى است که در ابعاد گونه گون زعامت امت در اداره امور جامعه را برعهده دارد. این حقیقت را از جمله مى توان از دو نامه اى که میان مولا على علیه السّلام و معاویه مبادله شده است دریافت. على علیه السّلام در ضمن نامه اى دراز دامن از جایگاه خود و اهل بیت علیهم السّلام سخن مى گوید و وصایت و جانشینى اش از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم را یادآورى مى کند. معاویه در جواب به صراحت مى گوید: الا وانما کان محمد رسول اللّه من الرسل الى الناس کافة فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره … که یعنى او مبلغى بود با رسالت رساندن کلامى و سخنى و بس نه پیشوا بود و نه زعیم و نه زمامدار سیاسى و نه … و على علیه السّلام در جواب به صراحت مى نویسند: والذى انکرت من امامة محمد ـ صلى الله علیه وآله ـ زعمت أنّه کان رسولاً و لَمْ یکن اماماً فانّ انکارک ذلک على جمیع النبییّن الأئمة، ولکنّا نشهد أنّه کان رسولاً نبیّاً اماماً….25
این گفتگو بروشنى نشانگر جایگاه امامت در اندیشه اسلامى است و نیز بیانگر چرایى ستیز بنى امیه با این عنوان، اکنون این توضیح مى تواند عمق اخبار و احادیث بسیارى را نشان دهد که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در آنها بر امامت على علیه السّلام تأکید کرده است؛ از جمله: یاعلى أنت وصیّى و خلیفتى و امام أمتى بعدى26 و یا أنت امام کل مؤمن و مؤمنه، وولىّ کل مؤمن ومؤمنه بعدى و… .
و این تأکید و تنبیهى است بر تداوم پیشوایى در وجود على علیه السّلام.
6ـ احادیث خلافت
«خلافت» نیز تعبیرى قرآنى و اصطلاحى دینى است که بروشنى جانشینى در ابعاد مختلف را نشان مى دهد، مگر اینکه بُعْدى از ابعاد استثنا مى شده است. از این روى سیاست بازان پس از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نیز تلاش بسیار کردند تا این عنوان را به گونه اى بر خود استوار دارند، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم از همان آغازین روزهاى فراز آوردن دعوت و گستراندن پیام خود، بر «خلافت» على علیه السّلام تصریح و تأکید کرد. این تصریح و تأکید را در روایات بسیارى که نشانگر آن در مواقع و مواضع متعدّد است توان دید، که نشانى است از اهتمام رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم براى رقم زدن سرنوشت آینده امت.27
7ـ احادیث ولایت
از جمله عناوین شکوهمندى که در روایات و نیز احادیث تفسیرى درباره على علیه السّلام آمده است، عنوان «ولى» است. مى دانیم که استعمال ماده «وـ ل ـ ى» به معناى سرپرست، زعیم و پیشوا در ادب عربى بسى شایع بوده است و به این نکته در تحلیل حدیث غدیر اشاره خواهیم کرد. عنوان «ولى» و «ولایت» براى مولا علیه السّلام نیز در بیان و آموزه هاى رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بسیار است، و این سخنان شکوهمند و تنبه آفرین در موارد و مواضع بسیار عرضه شده است. آغازین آنها در همان مجمع کوچک ولى سرنوشت ساز خویشان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بوده است که از آن یاد کردیم (=حدیث الأنذار)، پس از آن نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بارهاى بار این عبارت را در باره على علیه السّلام به کار برده است:
یا علىّ، أنت ولىّ الناس بعدى، فمن أطاعک فقد أطاعنى و من عصاک فقد عصانى.28
این گونه تعابیر بسیار است و منابع حدیثى اهل سنت آکنده است از این نقلها که بخش قابل توجهى از آنها را در ذیل عنوان «احادیث الولایه» آورده ایم29. این تعبیرات بویژه با قید «من بعدى» هیچ تردیدى را باقى نمى گذارد که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با این همه، جریان سیاسى پس از خود را رقم زده است و زعامت سیاسى پس از خود را نشان داده است.
8ـ حدیث ثقلین
از جمله چاره اندیشیهاى رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم براى آینده امت و جلوگیرى از گسترش ضلالت و جهالت و حیرت در میان امت، تلاش براى تعیین مرجعیت فکرى و نشان دادن جهت گیرى استوار حرکت فکرى و تبیین چگونگى تفسیر مکتب و قرآن و سرچشمه آن است. این حقیقت شاید روشنترین گونه خود را در «حدیث ثقلین» نشان داده است. حدیث ثقلین با محتوایى واحد و گونه هاى بیانى بسیار و مکرّر در مکرّر فراز آمده است. در عرفه، مسجد خیف، غدیرخم، آخرین سخنرانى رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام بیمارى در بستر و در حجره شریف و… افزون بر اهل بیت علیهم السّلام بسیارى از صحابیان آن را گزارش کرده اند و کسانى بسیار از تابعیان و عالمان بر استوارى آن تأکید ورزیده اند30 یکى از گونه هاى مختلف نقل آن چنین است:
انى تارک فیکم ما إنْ تمسّکتم بِهِ لَنْ تضلّوا بعدى، أحدهما أعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الى الأرض، وعترتى أهل بیتى و لَنْ یفترقا حتى یردا على الحوض فانظرو کیف تخلفونى فیهما.31
کلامى است عظیم ومنقبتى بزرگ و فضیلتى است عدیم النظیر، و هدایتى است سعادت آفرین، و رهنمودى است ضلالت زدا. مهمترین نکته اى که این کلام عظیم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم آن را مى نمایاند و هیچ تردیدى را برنمى تابد، مرجعیت بخشیدن به اهل بیت علیهم السّلام و وجوب پیروى از آنان در اقوال، افعال و… است.
بر این حقیقت والا بسیارى از عالمان تصریح کرده اند، از جمله متکلم بزرگ اهل سنت سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانى:
خداوند در هدایت آفرینى و رهایى بخشى از ضلالت، عترت را همبر قرآن ساخت.
تمسّک به قرآن جز فراگیرى هدایت و دانش از قرآن نیست و چنین است تمسّک به عترت.32
دو دیگر آنکه بزرگترین رسالت و مسئولیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم هدایتگرى و تلاش در جهت ضلات زدایى است؛ این از یکسو. از سوى دیگر روشنترین و بدیهى ترین واجب براى مسلمانان تمسّک به هر آن چیزى است که هدایت مى آفریند و ضلالت مى زداید. بدین سان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با جمله ما ان تمسکتم بهما لَنْ تضلّوا این واجب مؤمنان را در پیشدید آنها نهاده است. آیا کسى مى تواند در این وجوب پیروى از «عترت» ـ که هدایت آفرین است و گمراهى زدا ـ تردید کند؟
سه دیگر آنکه تمسّک به این دو «گرانبها» در رسیدن به مقصد والا و مقصود اعلى و دستیابى به هدایت بسنده است، و وراى آن جز ضلالت نخواهد بود «وماذا بعد الحق الاّ الضلال». دیگر آنکه حدیث ثقلین بدون هیچ تردیدى «عصمت» عترت را رقم زده است؛ یکى بدان جهت که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بدون هیچ قید و شرطى تمسّک بدانها را لازم شمرده است، آیا مى توان تصوّر کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امت را به کسانى ارجاع داده و بدون قید و شرط چنگ انداختن به آموزه هاى کسانى را لازم شمرده است که خود در لغزشند؟ دو دیگر آنکه اهل بیت علیهم السّلام همبر قرآنى هستند که هرگز باطل در آن راه ندارد. نیز تمسّک به آنها سدّى است در برابر گمراهى؛ اگر گمراهى بر کسانى روا باشد، آیا گمراهى زدا توانند بود؟
و بالاخره حدیث ثقلین، جداناپذیرى عترت با قرآن را رقم زده است، و روشن است که یعنى هرگز با آموزه ها و احکام آن مخالفت نخواهند کرد و بدین سان از آن «ثقل» جدا نخواهند شد. نیز چنین است تعبیرهایى بلندى چون على مع القرآن و القرآن مع على و على مع الحق والحق مع على درباره مولا علیه السّلام.
بدین سان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با حدیث ثقلین، مشعلى سپیدى آفرین در معبر زمان نهاده است تا امت مسلمان هرگز به تاریکزار گمراهى دچار نشوند و با تمسّک به آنها در گذرگاه زمان از امواج فتنه ها برهند و به ساحل هدایت درآیند، بر آنان که این حق را دریافته اند و این نعمت را شناخته اند و پاس داشته اند، ارزانى باد.33
9ـ حدیث سفینه
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان امت سر رشته امور را به دست دارد. دامنه جامعه اسلامى هنوز چندان گسترده نیست، با این همه آن جامعه نوپاى کوچک با مسائل بسیارى از درون و بیرون مواجه است؛ مسائلى انحراف آفرین و دگرگون کننده. جریان نفاق در درون همان جامعه شکل گرفته است و ارتداد برخى در همان جامعه صورت گرفته است و… رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم روزگارى مى اندیشد که این مشعل فروزان خاموش مى شود امّا امت باید راه را ادامه دهد. آنچه را آوردیم چاره اندیشى است براى فردا در هنگامه شعله ور گشتن آتش فتنه و به خروش آمدن امواج گمراهیها.و در همین سمت و سوى است کلام بلند و والا و روشنگر دیگر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم که به «حدیث سفینه» شهره است، و یکى از نقلهاى آن چنین است:
ألا إن مثل أهل بیتى فیکم مثل سفینة نوحه، من رکبها نجا ومن تخلّف عنها هلک
چه تشبیه بیدارگر، هول انگیز و تنبه آفرینى!
رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در آینه زمان، فتنه گریها، آتش افروزیها و جریان سازیها را مى نگرد. و این همه امواج خروشان و غول پیکر دریا مانندى را مى سازد؛ امواجى که هر آن کس که در کامش قرار گیرد، غرق شود و هر آن که در معرض او باشد تباه گردد. چه بسا کسانى به پندار رهایى، از این امواج بلنداهایى خیالى بجویند و بدانجاها درآیند، امّا امواج فراز آید و آنها را در کام خود فرو برد. پس امت باید بیدار باشد که تنها راه نجات در آمدن به «سفینه» است، یعنى پیروى از اهل بیت علیهم السّلام و چنگ انداختن به آموزه هاى آنها. و شگفتا از آن امواج و به وجود آوردن پناهگاههاى پندارى براى مردمان؛ یعنى ساختن عالِمها، و یا بهتر بگوییم عالم نماها، فرقه ها، جریانها، تا مگر مردمان بدانسوى ها روانه شوند و از درآمدن به کشتى نجات حقیقى باز مانند.
در دلالت این حدیث بر وجوب اطاعت از اهل بیت علیهم السّلام تردید نیست؛ مگر مى شود خردمندى امواج خروشانى را که در کام آن قرار گرفتن، همان غرق شدن و تباه گشتن است را بنگرد و در رهایى از آن تردید کند؟ دیگر آنکه پى آمد قطعى این روى آوردن، رهایى از امواج و هدایت است. دیگر آنکه این سفینه نجات بخش است، پس این عزیزان معصومند وبدور از خطا. 34
10ـ احادیث دوازده جانشین
از جمله احادیث مهم و شایان تدبّر و توجه در چاره اندیشى درباره آینده امت، احادیثى است که تعداد جانشینان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم را رقم مى زند. این احادیث که فراوان نقل شده و با طرق مختلف و در نقلهاى گونه گون و صحیح آمده است،35 نشان مى دهد که خلفاى رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم دوازده نفرند. یکى از نقلها چنین است:
لایزال الدین قائماً حتى تقوم الساعه أو یکون علیک أثنا عشر خلیفه کلهم من قریش.36
و نقل دیگرى از آن بدین گونه است:
عن جابر بن سمرة قال: کنت مع أبى عند النبى صلی الله علیه و آله و سلم فسمعتهُ یقول: بعدى إثنا عشر خلیفه، ثم أخفى صوته. فقلت لأبى: ما الذى اخفى صوته؟
قال، قال: کلّهم من بنى هاشم.37
و در نقلى دیگر:
یکون من بعدى اثناعشر أمیراً.38
با این گفته ها، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزى را نشان داده اند؛ از واقعیتى که رخ خواهد داد سخن گفته اند و یا از حقیقتى که باید باشد؟ و یا در واقعِ تاریخ و در آینه زمان، خلفاى خود را نشان داده است ـ یعنى هر آن که بر این مسند تکیه زند ـ یا آنکه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بر این حقیقت تنبّه داده و کرده است که پیشوایان پس از من دوازده نفر باید باشند و نه جز آنها و تا فرجام روزگار همین است و بس.
گویا تردید نباشد که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم جانشین معرفى مى کند، یعنى کسانى را که پا جاى پاى او مى نهند و چون او بر مردمان حکم مى رانند، یا اگر بر مسند خلافت تکیه زنند، مانند او خلافت را پیش خواهند برد. گو اینکه کسانى کوشیده اند براى این کلام الهى رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم مصداقهایى بتراشند39، و ابو جعفر بن محمد بن سلامه ازدى طحاوى بر این باور رفته است که مراد، خلفاى اربعه، معاویه، فرزندش یزید و… هستند.40
شگفتا بر دین رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم چه مى بندند؟! براساس این تفسیر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اینان را چونان خلفاى خود معرفى مى کنند، که مردم سخن آنان را بشنوند و از آنان اطاعت کنند؟ از یزید؟ از عبدالملک بن مروان و …؟ کبرت کلمه تخرج من أفواههم إن یقولون الاّ کذبا… .
چگونه توان تصوّر کرد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که پیام آور کرامت، شرف، آزادى، صداقت و قداست است، جانشینانى ستم پیشه، فسادگر، تیره جان و جنایت پیشه معرفى کند؟41
بدون هیچ تردیدى اگر کسى اصل روایت را بپذیرد ـ که چاره اى جز آن نیست ـ باید به تفسیر شیعه خستو شود که اینان على علیه السّلام و فرزندان او هستند، که در برخى روایات دیگر از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم با اسم و بصراحت یاد شده اند که:
1) دوازده نفرند شناخته شده و روشن و منطبق با حدیث؛
2) همه از قریش هستند؛
3) دیدیم که ذیل برخى از روایات «کلهم من بنى هاشم» داشت، و چنین است که همه از بنى هاشم هستند، و مؤید این حقیقت کلام بلند علوى است که:
ان الأئمه من قریش فى هذا البطن من بنى هاشم لاتصلح على سواهم ولایصلح الولاة من غیرهم.42
4ـ از اهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم هستند، در انطباق روشن با آنچه در صفحات پیش آوردیم و نصوص بسیار آن گزار ش خواهد شد؛
5ـ چنانکه اشاره کردیم دقیقاً منطبق هست با آنچه از امامان علیهم السّلام در تفسیر این جمله آمده و نامهاى آن بزرگواران بدقت یاد شده است؛
6ـ بر اساس روایات بسیار، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم تداوم امامت حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشرّیف را تا قبل از قیامت تصریح کرده است، که آخرین امام از سلسله دوازده گانه معتَقَدْ شیعى است؛ برخى از این روایتها چنین است:
المهدى منّا أهل البیت یصلحه اللّه فى لیله.43
المهدى من عترتى من ولد فاطمه.44
لو لم یبق من الدنیا الاّ یوم لبعث اللّه ـ عزّ وجلّ ـ رجلاً منّا یملأ عدلاً کما ملئت جوراً.45
لاتقوم الساعة حتّى یلى رجل من أهل بیت یواصلى اسمه اسمى.46
الأئمة بعدى اثنى عشر تسعة من صلب الحسین والتاسع مهدیهم.47
اکنون در تکمیل و تعمیم سخن در این باره نکاتى دیگر را مى آوریم:
الف ـ حدیث «اثنى عشر خلیفه»، یا «امیر» به روایت جابربن سمرة ـ چنانکه اشاره کردیم ـ حدیثى است مشهور با طرق مختلف و نقلهاى گونه گون که بیشترین کسانى که آن را گزارش کرده اند بر این باورند که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم آن را در «حجة البلاغ» فرموده اند. فحص دقیق نقلهاى مختلف و گزارشهاى گونه گون روشن کرد که رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلماین سخن را در دو مکان القا فرموده اند:
1) مسجد النبى: بر اساس نقل مسلم و احمد بن حنبل، نقل جابر بدین گونه است: سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم یوم الجمعة عشیة رجم الاسلمى یقول: لایزال الدین… .
«ماعز بن مالک اسلمى» یاد شده در این نقل قطعاً در مدینه رجم شده است؛ افزون بر اینکه در نقلهایى به شنیدن آن در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تصریح شده است؛ از جمله در این نقل:جئت مع أبى الى المسجد و النبىّ یخطب… که ظاهر آن نشانگر این است که مراد مسجد النبى است.
2) حجة البلاغ: این نقل نیز از جابر بن سمره است. او مى گوید این سخن را در آن حج عظیم و در سرزمین عرفات شنیده است.
ب ـ بهره گیرى رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم از اجتماع عظیم امت در عرفات براى فراز آوردن این حقیقت بسى آموزنده است. رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم حدیث ارجمند و سرنوشت ساز «ثقلین» را نیز از جمله در این جایگاه عظیم و مراسم پرشکوه اعلام کرده است. بر روى هم در این مراسم بزرگ است که «ثقلین» همسان و همبر براى هدایت امت طرح مى شود و مصادیق عترت روشن مى شود و در پایان، ولایت «اکمال دین»، و عدم ابلاغ آن چونان تباه گشتن تمام رسالت تلقى مى گردد. گویا در این حج، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نگاهى دوباره دارد به تمام دین و تأکید و تشریحى دارد از همه آیین و در این واپسین روزهاى سفر تأکید مى کند بر حج و ولایت.
ج ـ برخى از نقلهاى گونه گون حدیث، نکته سئوال انگیز و شایان توجه دارد. برخى نقلها حدیث را تا جمله «کلهم من قریش» دارد، نقلهایى گویاى این هستند که جابر این جمله را نشنیده است و از پدرش سئوال کرده، و او گفته است که ادامه کلام، «کلهم من قریش» و یا «کلهم من بنى هاشم» بوده است. این نقلها سه گونه است:
1ـ جابر فقط مى گوید: «ثم قال کلمة لم افهمها»48 و یا «ثمّ تکلّم بکلمةٍ خفیت على»49 بدون اینکه چرایى این ناپیدایى سخن و شنیده نشدن آن بیان شود.
2ـ در برخى نقلها جابر تصریح کرده است که چون رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم صدایش را پایین آورد من نشنیدم: «ثمّ أخفى صوته …».50
3ـ تصریح شده است که شنیده نشدن کلام پیامبر براى آن بوده است که غوغا و تشنج به وجود آمده و کلام رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم در سر و صدا و فریادهاى مردمان شنیده نشده است. شگفت انگیز است، همین که پیامبر صدایش را فرو مى آورد، برخلاف صریح امر الهى که: لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى، مستمعان کلام پیامبر، سخن خویش را چنان فراز مى آورند که صداى پیامبر در میان آن غوغا نامعلوم مى گردد و راوى نمى شنود و براى آگاهى از ادامه کلام به دیگران پناه مى برد که مى گویند: «کلهم من قریش» بوده است. تعبیرهاى گونه گون آن چنین است:
ثم لغط القوم وتکلّمو فلم افهم قوله بعد کلّهم، فقلت لأبى یا ابتاه مابعد کلّهم؟ قال: کلّهم من قریش.51
در نگریستن و تأمل در آنچه آوردیم پژوهنده را به نکاتى رهنمون خواهد شد که یادآورى آن خالى از فایده نیست:
1ـ نشان مى دهد که ماجراى خلافت و سرنوشت آینده امت بسى حساسیت برانگیز بوده است؛ هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چون به جان کلام مى رسد آهنگ کلام را فرو مى آورد، و هم مردم چون مى شنوند عکس العمل نشان مى دهند و جنجال مى کنند و از پذیرش تن مى زنند.
اینکه برخى روایات «فروکاستن کلام» را آورده اند و برخى جنجال و غوغا را، بعید نمى نماید که هر یک از این تعبیرها مرتبط با موردى از نقل باشد. جابر تصریح مى کند که در مسجد چون پیامبر صدا را پایین آورد، سخن او را نفهمیدم، و در حدیث نقل شده در «مسند احمد بن حنبل»52 تصریح شده است که چون مردم جنجال کردند سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نشنیدم.
3ـ آنچه بسیار شایان توجه است این است که در نقلى آمده است که پیامبر چون صدایش را آهسته کرد فرمود: «کلهم من بنى هاشم» 53 بعید نمى نماید که ادامه کلام بواقع «کلهم من بنى هاشم» بوده است، که غوغا آفریده و بسیارى از شنیدن آن فریاد برآورده اند و بدان تن نداده اند. نکته اى که این موضوع را استوارتر مى نمایاند اینکه در صحنه سازى سقیفه و در مشاجره هاى آن روز سیاست بازان به این سخن استناد نکردند و نگفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«کلهم من قریش و…» که گویا این سخن مى توانست کارساز باشد. از این رو مى توان گفت که ادامه کلام «کلهم من بنى هاشم» بوده است، که بعدها و به هنگام تدوین آثار، مصلحت چنان دانسته شده است که «کلهم من بنى هاشم» به « من قریش» تغییر یابد.
به هر حال این حدیث با نقلهاى بسیار و طرق گونه گون ـ که مورد تأیید محدثان اهل سنت نیز قرار گرفته است ـ هیچ پیامى جز گزارش ولایت علىو فرزندانش علیهم السّلام ندارد و تصریحى است بر خلافت على پس از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و تأکیدى است بر سیاست عظیم و استوار پیامبر در جهت روشنگرى در باب آینده حاکمیت و رهبرى است.
طبقه بندی: ولایت و امامت على (ع) از یوم الانذار تا غدیر، ولایت، و امامت، على (ع)، از یوم الانذار، تا غدیر، وصیت امام علی، امامت، غدیرخم