قافله عشاق، منزل به منزل ره سپردند و در یک فجر صادق به روشنایی نور رسیدند. او دلشوره غریب غربت داشت و از شوق دیدار دوست طاقت از کف داد. آغوش نیازش، بوی عطر نجابت و اجابت میداد. حرم دلش، جای خداوند دل و همه سینهاش را حریم دوست کرده بود. سرانجام نیز گذرنامه عشق از ان سوی مهربانی برایش رسید و خیلی زود با چمدان تنهاییاش که پر از گلهای یاس تقوا بود. از مرز سدره المنتهای به طرفه العین گذر کرد.
یونس به سال 1344در خانواده ای مذهبی و متدین و شیفته اهل بیت پا به عرصه هستی گذارد. ایام طفولیت را در آغوش پدری زحمتکش و مادری پاکدامن و دلباخته به قرآن و اسلام گذراند تا به سن قانونی تحصیل در مدرسه رسید دوران ابتدایی را در روستای المشیر با موفقیت سپری نمود و پس از گذراندن سال اول راهنمایی به جهت انس و علاقه شدیدی که به لباس مقدس روحانیت و تحصیل علوم دینی داشت روانه حوزه علمیه امام جعفرصادق کوتنا از توابع قائمشهر گردید و به کسب معارف دینی و قرآنی پرداخت. او در سال 1360 جهت ادامه تحصیلات به حوزه علمیه قم رهسپار شد تا درجوار حرم بیبی حضرت معصومه(س) از فیوضات معنوی و اساتید مجرب بهرهمند شود.
فعالیت شهید در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
دوره تحصیل ایشان در حوزه در اوایل انقلاب مصادف با اوج فعالیت ضد انقلابی و تبلیغات مسموم منافقین علیه نظام نو پای جمهوری اسلامی بود که او ضمن تحصیل در صحنه سیاسی نیز با جدیت حضور چشمگیری داشت و با سلاح اندیشه و خرد با صاحبان تفکر التقاطی به شدت مبارزه نمود و با جسارت و شهامت بساط منافقین را برمیچید که حتی از سوی منافقین و کمونیستهای کوردل مکرر تهدید میشد و در مواردی با او درگیر شدند. شهید یکی ازاعضاء فعال و موثر پایگاه مقاومت بسیج روستای المشیر بود ودر فعالیتهای تبلیغی، فرهنگی و سیاسی روستا حضور چشمگیری داشت وجود ایشان در بین نیروهای بسیجی روستا در اوج فعالیتهای ضد انقلابی منافقین موجب دلگرمی بسیجیان بود. در دوران دفاع مقدس ایشان در کنارتحصیل همواره عازم جبهههای نور علیه ظلمت گردید و در عملیاتهای متعدد حضور داشت اولین بار در سال 6/1/65 با کاروان سپاه محمد(ص) به جبهه جنوب اعزام و در منطقه عملیاتی والفجر8 فاو بعنوان یک نیوری رزمی شرکت فعال داشت که از ناحیه دست و پا مجروح شد که جهت مداوا به بیمارستان اهواز انتقال و پس از بهبودی نسبی به منزل مراجعت نمود وبا همان وضعیت جسمی نامطلوب عازم جبهه جنوب شد و در گردان امام محمدباقر(ع) به نبرد با کفار بعثی ادامه داد و از فرصت به دست آمده اجساد شهدای گردان امام محمدباقر(ع) از لشکر 25 کربلا را که بین خطوط مقدم جبههها مانده بود با طناب بطور سینه خیز به پشت خاکریز آورد که در این رابطه مورد تشویق فرمانده لشکر 25 کربلا و فرماندهی گردان علیرضا بلباسی واقع شد. پس ازپایان مأموریت در این مرحله به آغوش خانوادهاش بازگشت. با شناخت و آگاهی که از اوضاع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس داشت با ارادتی خالصانه نسبت به شهدا در مقر پایگاه بسیج روستای المشیر اقدام به طراحی و کشیدن تصویر شهدا نمود و در مدت کوتاهی که در محل حضور داشت در امور فرهنگی و تبلیغی بسیج فعالیت چشمگیری بعمل آورد. و سپس برای بار سوم به مناطق عملیاتی جنوب در همان گردان امام محمدباقر رهسپار گردید و در عملیات کربلای 3 آزادسازی مهران حضور فعال داشت که در این عملیات هنگامی که لباس روحانیت برتن داشت روی قله کله قندی به شدت از ناحیه شکم و پا مجروح میشود وبرای انجام مداوا به بیمارستان منتقل گردید و پس ازبهبودی نسبی برای مرحله چهارم مجدداً به نبرد با بعثیان کفار شتافت و در منطقه شلمچه در عرصههای عملیاتی و فرهنگی تبلیغی گردان امامباقر(ع) با لباس روحانیت حضور چشمگیری داشت و نماز جماعت گردان اغلب به امامت ایشان برگزار میگردید.
ویژگیهای اخلاقی :
شهید یونسی فردی شجاع و دلیر بود در جنگ هرگز از پیشروی به سوی دشمن هراسی نداشت در عین قاطعیت و صلابت، مهربان و عاشق شهادت بود. او فردی با تقوا و متدین بود در کمک به همنوعان در حد توان دریغ نمیکرد. او عاشق امام خمینی (ره) بود و خود را مرید و سرباز معظم له می دانست سخت پایبند ولایت فقیه بود، از خدمت به نظام و حفظ دستاوردهای انقلاب سراز پای نمیشناخت؛ صمیمی، گشاده رو و با وقار بود. اخلاص در عمل داشت نسبت به پدرو مادر مهربان و صمیمی بود و با مردم برخورد متواضعانه و دوستانه داشت و با منافقین و کمونیستها برخوردی شدید داشت؛ حقیقتاًوی مصداق«اشداء علی الکفار و رحماءُ بینهم» بود.
نحوه شهادت :
شهید یونسی با شرکت از عملیات کربلای 5 در تاریخ 22/10/65 در منطقه عملیاتی شلمچه بهمراه چند تن از همرزمانش از جمله فرمانده گردان براثر اصابت گلوله کاتیوشا کفار بعثی به فیض عظیم شهادت نائل آمد روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
وصیت نامه حجه الاسلام شهید یونس یونسی
«بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان»
« ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا یشعرون»[1]
ترجمه: کسانیکه در راه خداکشته میشوند مرده مگویید بلکه زندهاند ولی شما درک نمیکنید»
خدایا از کرده خود پشیمانم خدایا از گناهان بیزارم خدایا تو میدانی.
چقدر از لحظات گذشته خود رنج میبرم خدایا تو میدانی که چقدر به درگاهت خجل هستم خدایا هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است خدایا مرا از بلاهای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم خدایا من کوچکم«ضعیفم» «ناچیزم» پیوسته در مقابل تو فانی هستم به دیده عبرت ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را مشاهده کنم و براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.با همه وداع میکنم و میخواهم باخدای خود تنها باشم خدایا چه زیباست مرگ در راه تو وشمع گونه سوختن انسان که بتوان روشنی بخش جامعه بود. خدایا میدانم توکیستی نه آنقدر که علی(ع) میدانست. خدایا تو را با دیده دل دیدهام نه آنقدر که محمد(ص) دید معبود من به تو کتابت و هرآنچه که از توست یقین دارم نه آن سان که رهبر عزیز خمینی دارد. خدایا لحظات در زندگیم بود که در التهاب لقای تو میسوختم و اینک ای مرادم ایامیدم ایمحبوبم مرا به آنچه که از تو نیست بیزارگردان؛ یاریم ده «ای هستی بخش»
سلام بر محمد(ص) پیامآور آزادی؛ سلام بر او که رحمه العالمین است و سلام براو که شفیع ذنوب است سلام بر علی (ع) که شاخص ایمان است و سلام بر وی که عین عدالت است و سلام بر امام حسین(ع) که اسوه مبارزه و شهادت است و سلام بر وی که فریاد خروشان خدا در تمامی عصر ماست و سلام بر وی که اسمش و یادش و خونش به سرعت برق به حرارت خورشید تابستان در رگ رزمندگان کربلای ایران است و سلام برصاحب الزمان که حبل المتصل بین ارض و سماء است.
برادر و خواهر عزیز«آیا هیچ بر بودن خویش اندیشیدی؟» آیا هیچ برشدن خویش تأمل کرده ای؟ آیا هیچگاه به این فکر کردهای که از کجا آمدهای؟«درکجا و چه باید بکنی؟» اصلاًبه این فکر افتادهای که برای چه خلق شدهای؟» بدان که عظمت انسان در رسیدن به پاسخ حقیقی این پرسشهاست؟ زیستن تنها خوردن و خوردن برای زنده ماندن نیست» اما اگرا نسانی توانست اوصاف و خصائص یک خلیفه الله را در وجود خویش متجلّی نماید. آری ایمان به خدا و اعتقاد به این حقیقت روشن نجات بخش انسان از پوچی و تباهی است و انسانی که وجودش سراسر عشق به خدا شد همه چیزبرایش حل است بیائیم بگوئیم تا اینگونه شویم که در غیر اینصورت وظیفه بندگی را انجام ندادهایم»
برادرانم و خواهرانم روحانیت را به گونهای بنگرید که هادیان شما باشند اینگونه نباشید که از کنار حرفها و سخنهایشان به سادگی و بیتفاوتی بگذرید همیشه این مدنظرتان باشد آنچه که اسلام را از آغاز تاکنون حفظ کرده است وجود فقهایی بوده است که زندگیشان را برای خدا فدا کردهاند امروز امام به عنوان ولی فقیه روشنگر راه ماست و ما اگر بخواهیم وظیفه خود را بنحو احسن به انجام برسانیم باید عملمان موید رهبریت و مرجعیت امام باشد. الهی رضاً برضائِک و تسلیماًلاُمرِک یا الله من شرمم میشود رهبرم و مولایم امام حسین (ع) با آن مظلومیت و مصیبتها جان دهد و من در زیر هوای خنک و لذت دنیا و در بستر جان دهم. خدایا سری را که قرار نباشد در راه دوست فدا شود همان به که بوجود نیاید و بالاخره جسمی را که قرار نباشد در راه دوست پاره شود همان به که پرورده نشود امّا شما ای مردم قهرمان؛ای ملت رسول الله؛ ای شیعیان علی(ع)؛ ای رهروان امام حسین(ع)؛ ای عاشقان صاحب الزمان؛ چشم بصیرت را بگشا، قلبت را صیقل ده، به اطراف نظر کن به جهان بیندیش، چه میبینی غوغایی عظیم دریایی خروشان موجی توفنده و دره ای عمیق، برادر دنیا همین است.
خواهرم و برادرم آنهائیکه در بهترین کاخها بودند بهترین خوراکها را خوردند با بهترین و باصطلاح خودشان زیباترین زنان دنیا همبستر شدند؛ چقدر بیشتر از من و شما عمر کردند. هیکلشان چقدر از کوهها بلندتر شده؛ برادر و خواهر به دنیا و مظاهرش خیره نشو تو را نفریبد هوایت برتو غلبه نکند و خودت را به چیزی جز بهشت نفروش؛ تو بزرگتر از آنی که فکر میکنی به قیامت نظرکن به شب اول قبرت نظر کن به عمران دنیا و خاطرات مشغول نشو و به یادقبر تنگ و تاریک باش؛ برادرم و خواهرم تو انقلاب کردهای توجهان را به غوغا انداخته ای تو به خدا متصل شدهای؛ تو به ائمه(ع) متوسل شدهای خود را نباز مغرور نشو عقب نشینی نکن؛ برادر محکم باش جهانی برعلیه تو بپاخواسته است تو ای رسالت حسین بردوش و پرچم اسلام بدست باید راهی را که شروع کردهای به پایان برسانی خون پاک و مطهر شهدا تو را نظاره میکند یک لحظه سستی برابر با نابودی تو و اسلام است. برادر و خواهرم وقتی که رزمندگان اسلام متجاوز را بدست خودشانا دارند تنبیه میکنند جهان شرق وغرب دم از صلح میزنند و تمام مسلمانهای جهان میدانند که حکومت جمهوری اسلامی با کسی جنگ ندارد و سیاست ما هم براین مبناست که این امر از طرف رهبر انقلاب، رئیس جمهور و ریاست مجلس، نخستوزیر بارها اعلام شده است که ما با تمام دنیا و مخصوصاًبا همسایگان خودمان یک روش مسالمتآمیزی خواهیم داشت و اگر آنها بما تعرض نکنند ما به هیچکس تعرض نخواهیم کرد ولی فعلاً جنگی که با آن درگیر هستیم جنگ تحمیلی هست که از سوی استکبار جهانی بوسیله حکومت بعثی صهیونیستی عراق واقعاً به ما تحمیل شده وهمان فلسفهای که ما در اسلام داریم یعنی در مقابل زور باید مقاومت کرد و در مقابل منطق و عقل هم باید با منطق و عقل رفتار نمود لذا حکومتها و ملتما هم در مقابل زور پابرجا ماندهاند و این هم دلیل منطق و عقلی دارد ما موظف هستیم که در مقابل مهاجم و متجاوز ایستادگی کنیم و از حیثیت و شرف اسلامی و انسانی خودمان دفاع کنیم بعضی از مسائل که امروز مطرح است اینها قبلاً نبود مثلاً الان در رسانههای گروهی دنیا اعلام کردند که صلحطلب هستند. صلح در زمانی است که طرفین در حال جنگ باشند ولی ما در حال جنگ نیستیم بلکه ما در حالت دفاع هستیم کسی که از خودش دفاع میکند فریاد کردن به اینکه میخواهیم با توصلح بکنیم یک فریادغلطی است ما جنگ نداریم شما دست از جنگ بردارید اساساً قضیه درست شده است و هیچ احتیاجی به صلح ندارد بلکه وقتی معلوم بشود که متجاوز کی هست و متجاوزین محکوم بشوند دیگر احتیاجی به صلح نیست صلح بخودی خود بوجود آمده است منتها در همان حال در میادین نبرد حق علیه باطل خلاق اصول انسانی بین المللی بمب شیمیایی برروی مدافعین اسلام میریزند و در همان حال و دره مان موقع صلح خواهی سرمیدهند. واقعاً مسخره بنظر میرسد در اینجا از سوی استکبار جهانی و عروسک کوکی وی صدام جنگ شروع شده است و از جانب ما فقط دفاع صورت میگیرد بنابراین نظر در پیرامون جنگ همان نظر مردم کوچه و بازار مطرح است که فریاد میزنند«جنگ جنگ تا پیروزی» البته مراد اینها از جنگ همان دفاع هست و دفاع نیز به قدرت جنگ احتیاج دارد و لذا تا برکناری حکومت بعثی عفلقی و برکناری کل فتنه در عالم و محکومیت صدام و اخذ غرامت جنگها از آنها دفاع از حقوق مسلمین جنگ ادامه دارد.
و اما تو ایپدرو مادر مهربانم چیزی را که از آن وحشت داشتید به شما روی آورده است«انا لله و انا الیه راجعون»مادر من مدتها بود که این عروسی را خواستگاری کرده بودم آنچه را که بشوخی میگفتی که شاید کسی را برای خود نامزد کرده باشی حقیقت داشت من بواسطه خداوند متعال به وسیله خطبه خواندن وی شهادت را عقد کرده بودم، مادر جان این ازدواج حجله گاهش حدومرزی ندارد عروس زیبای آن هردلی را میرباید و شب زفافش انتها ندارد این شب هرگز برصبح که لذت آنرا زایل کند تبدیل نمیشود اما چه کنم که این ازدواج بجای آنکه باعث کثرت افراد خانواده شود شما را بیفرزند میسازد مادر به خودت نظر کن چه چیزی کمتر از سیلی امام حسین و زینب(ع) داری پس خود را مثل او وانمودکن اگر جسدم را جلویت گذاشتند همانگونه که در طول زندگی از روی محبت مرا میبوسیدی اگر سرداشتم صورتم را ببوس و اگر نداشتم خدا را شکر کن و آنرا به قیامت موکول ساز مادرجان من امانت خداوند دردست شما بودم و از شما متشکرم که امانت را آنگونه که خدایش خواست تحویل صاحبش دادید پدر عزیزم سلام گرم خالصانهام را به شما میفرستم پدرجان مرا حلال کن از اینکه در پیری عصای دستت نبودم و نشدم نتوانستهام بشوم ولی این را بدان که راهی قدم گذاشتهام که مولایمان علی(ع) قدم گذاشت پدرجانم دلتان را بخدا بسپارید وقتی به دیدن شما میآیند اظهار ضعف نکنید و نگوئید کمرمان شکست. اعتراف میکنم که هرگز برای شما فرزند خوبی نبودم همچنین سلام گرم و دلپذیر برای مادرم ارسال میدارم که در تمام اوقات زندگی با ناملایمات کنار آمد مادرجان خیلی خوشحال میشوم که احساس مادرانهات برتو غلبه نکند اول هدفم را ببین و بعدگریه کن مادرجان مگر شما آرزویی بهتر از این برایم داشتهاید؛ بهتر از بهشت بوده نه! فکر نمیکنم در دنیا و آسمانها جایی بهتر از بهشت وجود داشتهباشد پس چرا گریه کنی چون روز شهادت من روز دامادی من است مادرجان دوستانی مثل نظرعلی بهرامی و حسن کرمی و عبدالعلی رفیعی و سردار رشید اسلام رضا شاکری و محمدرضا خانلری و طلبه شهید رحمتالله اسدی را از دست دادم مادرم بخدا قسم وقتی بیاد شهید رضا شاکری میافتم شرمم میآید بخود بگویم«شهید» پدرجان و مادرجان! شبها ستارگان را بشمارید تا یقین کنید که هر روز این ظالمان، ستاره عمر مسلمانی را خاموش میکنند مادر عزیزم و پدر محترم بخند اما نه قلبت که با صورت ظاهرت و گریه کن اما نه با صورت ظاهرت که با قلبت نگوئید که عصاکشمان بود به دوستانم بگوئید یونس که مونسام بود نمردهاست بلکه تا دیروز مرده بود و امروز متولد شده؛ از شما برادران عزیزم و نور چشمم یحیی و یعقوب و ذکریا و عبدالله میخواهم که تقوا را نصب العین خود قرار دهید و همیشه در کارهایتان اخلاص کامل داشته باشید. برادرم عبدالله نگذار که سنگرم خالی باشد باید جای من را پرکنید و درسهایت را خوب بخوان و تهذیب نفس را فراموش نکن و همیشه خدا را حاضر و ناظر بدان و عالم همیشه در محضر خداست و در محضر خدا معصیت نکنید به پدر و مادرتان کمک کنید و همه با هم متحد باشید و شما ادامه دهندگان راه سالار شهیدان حسین این علی(ع) هستید و شما باید اسلحهام را بردارید و سنگرم را پرکنید و حال خواهران عزیزم حجابتان سنگرتان باشد و صبرواستقامت داشته باشید و از خواهر بزرگم میخواهم مرا ببخشد که چهارسال قم در خدمتشان بودم و کارخوبی برایشان انجام ندادم جز اینکه مزاحمت برایتان ایجاد کردم. خواهرانم اگر بگوئید گریه نکن می دانم که نمیشود؛ گریه کردن اشکالی ندارد وقتی حمزه سیدالشهداء شهید شد کسی نبود، برایش گریه کند پیامبرناراحت شدند لذا عده ای جمع شد و رفتند به خانه حمزه عزاداری کردند گریه کردند اما از شما تقاضا دارم خواهر جان بیاد زینب باش که مصیبت دیده است، شهادت برادرش امام حسین(ع) را دید؛ که چطور جگرهایش را پاره پاره کردند او شهادت برادرش اباعبدالله را درصحرای کربلا مشاهده کرد که چطور سراز بدنش جداکردند چطور سرش را به نیزه کشیدند باز مصیبت تمام نمیشود باید زینب با برادرزاده اش امام سجاد به همراه بچههای کوچک امام حسین(ع) به اسیری ببرند، این شهر و آن شهر بردند آیا مصیبتی از این بزرگتر کس سراغ دارد از خواهرانم می خواهم از زینب الهام بگیرید راه او را ادامه بدهید.
چندکلمهای با برادران عزیز انجمن اسلامی و گروه مقاومت حسینابنعلی(ع) سخن بگویم قال الصادق(ع) ان الله یشر الناس علی نیاتهم یوم القیامه از شما برادران تقاضا دارم که اعمالتان را با نیتهایتان یکی کنید اخلاص را بطور کامل در خود بوجود بیاورید از شما برادران عزیزم میخواهم که خدا را درک کنید و در همه کارهایتان او را ببینید اگر این موضوع امکان پذیرفت، دیگر کشته شدن در راه خدا صفا دارد؛ عشق دارد؛ خدا به او عشق میورزد. دیگر اینکه کارهای انجمن اسلامی یا چیزهای دیگر، شما را از جبهه ها غافل نکند باید توجه داشته باشیم که شیطان در رابطه با هرکس برای گمراه کردنش روشی خاص انتخاب میکند که بعضیها را از طریق عبادت او را گمراه میکند. دیگراینکه از شما تقاضا دارم آنطور که دیگران برای شما حساب بازمیکنند شما آنطور برای خود حساب باز نکنید که هرکس به خودش آگاهتراز دیگران است خطاب بنده حقیربه یک عده قلیلی از مردم المشیر این است که باید بگویم که شاید متأسفانه هنوز برادران انجمن اسلامی را نشناختند؛ نمیدانید آنها در کارهایشان چقدر اخلاص دارند و واقعیتش این است که من بخشی از زندگیم را مدیون انجمن میدانم شما را به زهرا قسم که تعصبها را کنار بگذارید بیخود این جوانان با اخلاص را نیازارید هرچند شما چه از آنها تعریف کنید چه اذیتشان کنید حالشان یکسان است. تغییری در آنها بوجود نمیآید چون آنها الهام از رسول خدا(ص) میگیرند که فرمود که تعریف و تکذیب دیگران در شما اثر نگذارد.
آرزو داشتم که یک بار هم شده ازنزدیک امام عزیز را زیارت کنم ولی متأسفانه در دنیا به این دیدار نائل نشدم که امیدوارم درروز قیامت دستم را بگیرد ازدائی عزیزم کربلایی حسین یونس و خاله مهربانم که خیلی برایم زحمتهای فراوانی کشیدن و جبران ناپذیر بود میخواهم که از خداوند برایم طلب عفو و مغفرت بکنید وسلام خودم را به پدربزرگ و مادربزرگ و تمام مردم المشیر میرسانم و مخصوصاً از خانوادههای شهدای روستای المشیر میخواهم مرا ببخشند. در پایان سلام گرم و خالصانهام را به داماد عزیزمان موسی یونس میرسانم و مرا حلال کنند از کسانیکه میخواهند باریم زندگینامه بنویسند که میدانم مشتی از الفاظ عجیب و غیرحقیقت را سرهم میکنند و بعنوان زندگینامه تحویل میدهند زندگی من هیچ بود، هیچ بود، هیچ،از محضر استاد بزرگوارم و عالم منفی و مجاهد خستگی ناپذیر حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد سلیمانی کوتنائی که واقعاً زحمت فراوانی برای من کشیدند طلب مغفرت میکنم(والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته)
(احقرالطلاب یونس الیونسی مازندرانی قائمشهر- المشیر)
منبع: www.shahed-alamshir.ir
[1] - سوره بقره : آیه154.
طبقه بندی: زندگینامه شهید حجه الاسلام یونس یونسی، زندگی نامه شهدای روستای المشیر
![](http://www.ashoora.biz/weblog/pixel_3539.gif)