بند چهارم: کربلا
در گوش عرش، نالهی طفلِ رباب بود
جایی که ماه را کفن از آفتاب بود
آلِ رسول تشنه و تنها و بیپناه
با آنکه اسبهای عرب سیرِ آب بود
افلاک دور فاطمه زنجیر میزدند
ارکان کعبه، پای ستوران خراب بود
بر کهکشان شیری زهرا چهها نرفت!
شور قیامتی شد و دنیا به خواب بود
در کربلا گلوی محمد بریدهاند
در کوفه روی نیزه سرِ بوتراب بود
بر عرشِ نیزه، راسِ امامِ فرشتهها
خاری نشسته بر جگرِ پا بِرشتهها
طبقه بندی: داستان، شعر عاشورایی، شعر، رمان، شعر زیبا
نوشته شده در تاریخ
سه شنبه 92 شهریور 12 توسط هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر